رفتنت....

نبودنت...

نامردیت...

هیچکدوم اذیتم نکرد!

واسم سوال نشد!

فقط یه بغض داره خفم میکنه! 

  چجوری نگات کرد که منو تنها گذاشتی؟؟

ب قول یاس:

توی کلمه ی ای کاش حبس نشو

کاش رو کاشتن ولی سبز نشد

معلم چه خوب میدانست فاصله چه بر سرمان می آورد

که به خط فاصله میگفت خط تیره

دوست دارم ببرمت یه جای شلوغ، خیلی شلوغ

وایستم اون وسط نگات کنم

بگم اینارو میبینی

بگی آره....

بگم تو هیاهوی همه ی این آدما، من چشمام فقط دنبال تو میگرده

دلم برای تو تنگ میشه

صداهاشونو میشنوی

بگی آره

بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده

بگم حالا چشماتو ببند، بگو چه حسی داری ....
 
بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه

بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه 

بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه

چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است...

انقدر زیبا عاشق او شده ای که

شنیدی که میگن: اونی که گریه میکنه، یه درد داره

اما اونی که میخنده هزارتا؟!

من میگم: اونی که میخنده هزار تا درد داره

ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از درداش خندیده

اما . . .

جلوی یکیشون كم آورده

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم می‌خندم
آنقدر می‌خندم كه غم از روی رود…!
زندگی باید كرد
گاه با یك گل سرخ
گاه با یك دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان…! ! !

                                                                                                                    سعی نکن متفاوت باشی!!!

سیگارهای تلخ مرا به خوابهای شیرین بردند

کاش می توانستم خوابهایم را به تصویر بکشم !

دلم سیگار می خواهد ولی نه برای کشیدن

برای داغ کردن دستی که خوبی میکند !

بہ سلامتے اونے کہ

بعد از سال ھا عشقشو پیدا کرد

ولے وقتے دید دستاش توے دست یہ غریبست

سادہ گفت: خدایـــــــــــا شکرت کہ میخندید‎‎ :(

ديگــر با عروسک هايــــم بازی نمي کنـــم ...

بزرگ شـــدم ! خود عروســـکي شــــدم ...

آنقــــدر بازي ام دادنـــد _!!^!

که قلـــبم با تــکه پارچــه های رنگارنگ وصله خورده اســـت …vvvvvvvvv

ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ  ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﺭﻳﺰﻡ …

ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستت ﺩﺍﺷﺘﻢ !

مچاله و خیس مرا در آغوشت نگه دار

بیزارم

از پهن شدن روی بند خاطرات..

اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما میخواهم برایت بنویسم

شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

… چه گناه کبیره ای…!

میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!...

به وز!
تند تر.
بریز تمام زرد های خیالم را.
پاره کن آستینم را
زخم تر کن پوست ترک خورده ام را
از من فقط برگ یادی بماند
شاید مرا روزی بلند کند
بنشاند بر دفتر دلش، کنار تمامی خاطرات بی منش.

نه!

آنچنان بر سینه خاک بکش مرا تا یادم حتی در ذهن ها ترک بردارد.

خیالم سبز سبز بود روزگاری.

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است.

خدای عزیزم! مرا گفتی از رگ گردن به تو نزدیک ترم!

آخ! چه زیــبـــــا گـفـتـی...

اگر ذره ای از محبتت نباشد زندگانی بر من تمام است.

.........

خدایا بار دگر محبتت را بر من روا دار

دلم برای دوست داشتن های راستین تنگ شده

                                                                                           صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست

 

پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم

خلاصه بگم:

غصه ازانجاشروع شد...

که درشب ارزوها...

من اورا ارزو کردم...

اوعشقش را...

مرا"" دختر خانومـــ"" می نامند ؛

مَردانِگی ات را

چگونه دست دلــــــم را بگیرم ودر کنار

مـــــــــرد بودن

دختران بی تقصیرند

وقتی مال من شدی ...
بگو بخند →
دوست اجتماعی ♂
دوست معمولی ♀
فقط دوستیم ♬
کوفت ...
زهرمار ...
همه این چیزا تعطیل ✘
فقط و فقط من . . .
فقط مال خودم

تو مرا نادیده بگیر ...
و من ...
بدنم روز به روز کبود تر می شود ...
از بس ...
خودم را میزنم ...
به نفهمی ...

مــَن عـاشقت هــَستـَم …
و تـا انتــَهاے ایـن دنیـاے پـُـر از تـُهـے
هـیچ کـارے بـه جـُـز دوسـت داشـتـَنـَت نـَـدارم
هـیچ دلـیلے بــَرای تـَنـها گـُذاشـتـَنت نــَدارم

هـیچ بــَهانه اے بــَراے از یـاد بـُردنــَت حـَتـے بــَراے لـَحـظه اے نــَدارم…

ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ " ﺟﻨﮓ ﻭﯾﺘﻨﺎﻡ " ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﻪ ﺭﻓﺖ
ﯾﺎ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ
ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ بود ...